آمد اما در نگاهش آن نوازش ها نبود...
چشم خواب آلوده اش را مستی رویا نبود
لب همان لب بود اما بوسه اش گرمی نداشت
دل همان دل بود اما مست و بی پروا نبود
نقش عشق و آرزو از چهردل شسته بود
نقش شیدایی در آن آیینه سیما نبود
گوهر اشکی که من می خواستم پیدا نبود
بر لب لرزان من؛ فریاد دل خاموش بود
آخر آن تنها امید جان من " تنها نبود
یار من با دیگری بنشسته بود؛ ای دریغ
جای من را دیگری پر کرده بود.... . .
از وبلاگ غـــم من
نظرات شما عزیزان:
تاریخ: 31 / 1 / 1390برچسب:دل همان دل بود,
ارسال توسط ★ --❤رحمت الله❤--★
آخرین مطالب